به معنی نسخ است و نسخ در لغت به معنی زائل کردن و باطل نمودن چیزی باشد و به اصطلاح اهل تناسخ عبارت از آن است که چیزی صورتی که دارد رها کند و صورت دیگر بهتر از آن صورت گیرد، مثلاً صورت جماد رها کند وصورت نبات گیرد یا صورت حیوان رها کند و صورت انسان قبول نماید و این همه مراتب نسخ است. (برهان). برساختۀ دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 258 شود
به معنی نسخ است و نسخ در لغت به معنی زائل کردن و باطل نمودن چیزی باشد و به اصطلاح اهل تناسخ عبارت از آن است که چیزی صورتی که دارد رها کند و صورت دیگر بهتر از آن صورت گیرد، مثلاً صورت جماد رها کند وصورت نبات گیرد یا صورت حیوان رها کند و صورت انسان قبول نماید و این همه مراتب نسخ است. (برهان). برساختۀ دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 258 شود
فرهنگجو. فرهنگ جوینده. جویای دانش و فرهنگ: هنرمند جمهور فرهنگجوی سرافراز با دانش و آبروی. فردوسی. شبستان همه پر شد از گفتگوی که اینت سر و تاج فرهنگجوی. فردوسی. وز او شادمان شد دل مادرش بیاورد فرهنگجویان برش. فردوسی. که گوید همی شاه فرهنگجوی بنام من این نامه را بازگوی. اسدی. یکی باغ خرم بد از پیش جوی در او دختر شاه فرهنگجوی. اسدی. رجوع به فرهنگجو شود
فرهنگجو. فرهنگ جوینده. جویای دانش و فرهنگ: هنرمند جمهور فرهنگجوی سرافراز با دانش و آبروی. فردوسی. شبستان همه پر شد از گفتگوی که اینت سر و تاج فرهنگجوی. فردوسی. وز او شادمان شد دل مادرش بیاورد فرهنگجویان برش. فردوسی. که گوید همی شاه فرهنگجوی بنام من این نامه را بازگوی. اسدی. یکی باغ خرم بد از پیش جوی در او دختر شاه فرهنگجوی. اسدی. رجوع به فرهنگجو شود